بوسه
در دو چشمش گناه مي خنديد
بر رخش نور ماه مي خنديد
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله يي بي پناه مي خنديد
شرمناك و پر از نيازي گنگ
با نگاهي كه رنگ مستي داشت
در دو چشمش نگاه كردم و گفت
بايد از عشق حاصلي برداشت
سايه يي روي سايه يي خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسي روي گونه يي لغزيد
بوسه يي شعله زد ميان دو لب
:: موضوعات مرتبط: بوسه، ،
:: برچسبها: ,اشعار فروغ,فرخزاد,شعر فروغ,اسیر,*فروغ فرخزاد*زندگینامه*,اشعار فروغ فرخزاد,رمیده*,